یادگار ،می نای سابق
|
یه روز بد
صبح که از خواب پاشدم و رفتم به ناسی غذا بدم یه کم خورد و بعدم جلو چشام یهو بال بال زد و جون داد
هنوز منظره جون دادنش جلو چشامه و صدای جیغهایی که زدم تو گوشام
دلم داره میترکه از غصش .خودمو مقصر میدونم . هرکاری میکنم بهش فکر نکنم نمیشه
تو باغچه چالش کردم و خنده داره که واسش فاتحه خوندم و طلبه بخشش ازش . .
عکسم گرفتم ازش ولی نمیتونم بذارمش
منو ببخش ناسی جونم
.
.
خاطره ها هر چه شیرین تر باشد
بعدها از تلخی گلو را می سوزاند
رمان
parset
پس زمینه
یوفا
هفت آسمان
ایده های زیبا
آرشیو پیوندهای روزانه
ARCHIVE
FRIENDS
narsis
masoud
esteghlal
bahar
mashti&shuli
fahime
tayyebeh
seyed
hamid
elay
mohamad hosein
shokouh
bahoor
mohamad
roz
ali asghar
faezeh
farzad
soren
tannaz
mosafer kavir
rasa
elham
javad
zemestane
sam
heshmat
hesam
ali vafadar
zahra
shekofeh
siahkhan