یادگار ،می نای سابق
|
سلااااااااااااااااام به همه دوست جونیا خوبین؟
چه عجب به خودم اَ اینورا
چجوریاس که نت اومدنم کم شده؟؟؟
یکی منو طلسم کردههههههههه میدونمممممممممممم
با همه ی کم اومدنام و نبودنم بازم به یادتونم و دوستون دارم
دیگه نمیگم جبران میکنم و زود زود میام چون باز برعکسش میشه پس نگم بهتــــره
خبــــــــــــــ
داشتم فکر میکردم که از چی بگم و چی بنویسم
رفتم تو خاطرات و شیطنتهامون مثل همیشه
دوره دبیرستان یه اردو رفتیم اصفهان ، خدا بازم قسمت کنه که بریم آخه همون یه دفعه اصفهان رفتم
بعدازظهر راه افتادیم چهارتا اتوبوس همه از مدارس مختلف و شبم ساعت 12 رسیدیم از شانس بد ما
راننده اتوبوسمون بقیه رو گم میکنه و مسیرم بلد نبود و با کلی مشقت و لطف اصفهانیای عزیز تو آدرس سر راست دادن یه ساعت بعد تونستیم محل اردو رو پیدا کنیم ، البته به ما که خیلی بدم نگذشته بود همش خندیدیم و خوندیم و یه خورده هم قر اینا به دور از چشم ناظم عزیزمون که اون جلوها نشسته بود
رسیدیم اردوگاه و از اونجا که دیرتر از بقیه رسیده بودیم همه جاهای خوبو گرفته بودن و ما مونده بودیم بی جا و مکان و حالا شب تو کدوم اتاق بخوابیم
اتاقها همه تختهای دوطبقه داشتن و پُر بودن
مسئول اردوگاه گفت که یه مدرسه ای هست از شهر فلان اومدن و امشبو اضافه موندن باید میرفتن تا جای شما هم مشخص باشه . الانم تو اتاق شماره فلانن و بیاین بریم باهاشون صحبت کنیم . مام کلی از مدیریت اردوگاه تشکر نمودیم و تبریک گفتیم به خاطر این همه هماهنگی و مدیریت خوبشون
از بس که طول روز شیطنت کرده بودیم دیگه داشتیم میمردیم از خستگی و خواب ، ساعتم 1 نصفه شب بود دیگه جلوتر از همه خودمونو رسوندیم به این اتاقه که شمارشو داده بودن و سریع درو باز کردیم
من و دوتا از دوستام زود خودمونو انداختیم تو اتاق و سر وصدا ، این بیچاره هام خواب بودن هیشکدوم تکون نمیخوردن از جاشون
مام که دیدیم کسی عین خیالشم نیس دیگه نامردی نکردیم و سه تایی افتادیم رو اولین تخت دم در و شروع کردیم مشت و لگد زدن به این یارو که زیر پتو خوابیده بود و هی میگفتیم پاشو پاشو جا ما رو پس بده خجالت نمیکشی راحت خوابیدی پاشین بینیم و هی فشار و زور به این بیچاره
یه دفعه دیدیم طرف تکونی خورد و از جاش پاشد . چیزی که جلو چشامون بود یه خانوم گـُنده و هیکلی
مام هاج و واج نیگاش میکردیم . خانومه شروع کرد به سر وصدا که خجالت نمیکشین شما ماله کدوم طویله ای هستین مثل وحشیای باغ وحش ریختین تو اتاق و افتادین به جون من
همون موقع بقیه بچه ها و ناظممونم رسیدن و دیگه کلی دعوا با ما که چرا عین بچه آدم نمیمونین
خب ما از کجا میدونستیم درست رو تختی ولو میشیم که مربی مدرسشون خوابیده . بعد مرتب یادمون میفتاد و میخندیدم که چطوری اون یارو با اون هیکل گـُندشو زیر پتو زده بودیم
...." قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن...
بعدا نوشت : ایول اس اس بازم گل کاشت . جام حذفی در دستان استقلال خواهد بود
رمان
parset
پس زمینه
یوفا
هفت آسمان
ایده های زیبا
آرشیو پیوندهای روزانه
ARCHIVE
FRIENDS
narsis
masoud
esteghlal
bahar
mashti&shuli
fahime
tayyebeh
seyed
hamid
elay
mohamad hosein
shokouh
bahoor
mohamad
roz
ali asghar
faezeh
farzad
soren
tannaz
mosafer kavir
rasa
elham
javad
zemestane
sam
heshmat
hesam
ali vafadar
zahra
shekofeh
siahkhan