یادگار ،می نای سابق
|
سلاملیکم
روزای آخر تابستون خوش میگذره ؟
چه زود شیش ماه از سال گذشتااا.. عمر آدمه دیگه مثِ برق و باد میگذره
دیروز هوس کردم دستی به سرو رو کمد و کتابام بکشم و مرتبشون کنم
البته هدف اصلیم از این کار بیشتر زهرچشم گرفتن از مامی وباباس که مثلا دارم جمع و جور میکنم و آماده میشم واس یه سفر دور و دراز . بماند که هر یه ربع ساعت مامی می اومد سرک میکشید ببینه چیکا میکنم که نشون میداد کاملا اضطراب داره
حالا پیش خودتون فکر نکنین این سفر دور و دراز معنیش اینه که خبرائیه . نوچ
منظورم سفر کاریه که بهم پیشنهاد شده و راه نسبتا دوره و خونوادم مخالف ولی تصمیمو به عهده خودم گذاشتن
خلاصه موقع جمع و جور کردن کمدم رسیدم به کتابا و دفترای خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستانم.
میدونین من از اون دسته آدما هستم که دوس دارم همه وسایلمو حتی اگه کهنه شده باشن نگهشون دارم واس یادگاری .. به جز لباس اینا که استثناء هستن از بس دنبال تنوعم و تو خریدشون زیاده روی میکنم
این نگه داشتن یادگاریا یه خوبیایی داره یه بدیهایی هم داره
خوبیش اینه که بعدها میشینی و یاد گذشته ها واست تازه میشن.بدیشم اینه که خب بخوای نخوای با یادآوری بعضیاش دلت میگیره و ..
دیروز وقتی دفتر خاطراتم رو میخوندم یه جاهاش کلی خندم میگرفت از نوشته های دوستام و یه جاهاشم ناخودآگاه اشکم جاری می شد
دفتر خاطراتم بیشتر از اون مدل دفتراس که به دوستامون میدادیم تا دو صفحه ای بنویسن تا به یادگار داشته باشیم
یادش بخیر چه آرزوهایی واس هم داشتیم چه شعرایی هم می نوشتیم و از شیطنتهامون یاد میکردیم
وقتی کتابای دوره دبیرستانمو نیگاه میکردم گوشه گوشه اونا نامه نگاریهامون سرکلاسها بود
سرکلاس و تدریس دبیر من واس ریحان و نگار دوتا بغل دستیام رو کتاباشون نامه نگاری می کردم و اونام رو کتابای من
مثلا یه نمونش تو کتاب جغرافیم که ریحان نوشته: وااای می نا این خانوم مقدم چقد داره زر میزنه خسته شدم دارم چرت میزنم . نیگاه تو هر جملش صدبار میگه به اصطلاح به اصطلاح .شیطونه میگه برم موهاشو بکشم دلم خنک بشه
از این نوشته ها زیاده بذارم کنار هم خودش یه کتاب میشه...
یه جای کتاب شروع میکردیم کاریکاتور معلمو کشیدن یا شعر نوشتن واس هم و با هم شوخی کردن
همه کتابامون پر بود از این چیزا حالا فکر کنین یه روز این کتابامون دست دبیرامون میفتاد دیگه چی میشد
یادش بخیر چقد خوش بودیم و راحت
همه دغدغمون مدرسه رفتن و شیطنت و بازیگوشی و مسابقات هندبال و تئاتر وسربه سر دبیرا گذاشتن و بگی نگی یه ذره هم درس خوندن :دی
با اینکه با دیدن این یادگاریا مخصوصا عسکای ریحان که تو اکثر عسکا کنارمه ناراحت میشم ولی خیلی خوشحالم که دارمشون
حتی طرحهایی که سال اول دبیرستان میکشیدم از چهره و گل و بوته . آخه اون موقع خیلی دوس داشتم برم رشته گرافیک که نشد اگه رفته بودم الان پیکاسویی بودم واس خودم
روزنامه قبولیم توی کنکور . مجله هایی که اونموقعها آرشیوشون کرده بودم و روزنامه های فوتبالی و ورزشی و خیلی چیزای دیگه
دوس دارم تا موقعی که زنده ام داشته باشمشون وقتی هم نبودم بقیه اینا رو ببینن و یادی ازم بکنن
چقد حرف زدما ولی خب هر چی هم از خاطرات گذشته و دوره درس و مدرسه بگم کمه
روزایی که تا عمر داریم یادشون باهامونه و قشنگترین دوران زندگیمون هستن
الان با رسیدن سال تحصیلی و باز شدن مدارس خواه ناخواه آدم یاد اون روزا میفته
..."راستی اینم بگم اون موقع ها من هر جا نامه نگاری میکردم واس خودم و بچه ها کنار امضام می نوشتم .. بازپرس ویژه قتل عمد
موندم چرا اون روزا به سرم زده بود که بازپرس باشم
..." میخوام که ما اسطوره شیم عزیزم (خواننده می نا :دی)
رمان
parset
پس زمینه
یوفا
هفت آسمان
ایده های زیبا
آرشیو پیوندهای روزانه
ARCHIVE
FRIENDS
narsis
masoud
esteghlal
bahar
mashti&shuli
fahime
tayyebeh
seyed
hamid
elay
mohamad hosein
shokouh
bahoor
mohamad
roz
ali asghar
faezeh
farzad
soren
tannaz
mosafer kavir
rasa
elham
javad
zemestane
sam
heshmat
hesam
ali vafadar
zahra
shekofeh
siahkhan