یادگار ،می نای سابق
 

سلام به دوستان و هموطنان جان


خوبین همگی ؟ به قول یزدیا خَشِد ؟

یکی بگه حالا این موقع شب اومدی حال و احوال میپرسی ؟

اصلا چی چی میخوای بگی؟

خو الان هر چی فکر میکنم چی بنویسم نمیدونم تازگیا اتفاق خاصی نیفتاده بتعریفم حوصله شعر نوشتنم ندارم


اینه که یه خاطره تعریف میکنم که هنوزم وقتی یادش میفتم کلی کِر کِر میخندم اونم بلند


بابا جونی خب اصالتا ترکه بچه تبریزه اینه که بعد این همه سال که تو یزد زندگی کرده هنوز خوب نمیتونه فارسی روان و سلیس صحبت کنه یهو قاطی میکنه همه چیو . مثل ما که بعد عمری هنوز این لهجه یزدی رو بلت نشدیم و دوستا مسخرم میکنن که جان ما یزدی نحرفی سنگین تری

خب میگفتم بابای من تو حرف زدن همیشه سوژه ای واس خندیدن به وجود میاره .به عبارتی سوتی میده خفن


چن سال پیش یه روز جمعه بود همه دور هم خونوادگی نشسته بودیم و داداش و آجی هم پیشمون بودن و دور همی خوش بودیم یادش بخیر

تی وی داشت برنامه مستند حیات وحش نشون میداد و همه نیگاه میکردیم خب باباها هم که اکثرا عاشق این مستند حیات وحش هستن دیگه

تو اون برنامه داشت زندگی شیر و ببر و اینا رو نشون میداد که جالب بود . در همین حین زنگ خونه به صدا در اومد و داداش رفت ببینه کیه و کی بود آقای همسایه که اسمش بهرامه و یه آدم چاق و موشاا.. تفل

داداشم اونو دعوت کرده بود و داشتن داخل میشدن که نرسیده دم در ورودی داداشم بلند گفت بابا بابا بهرام آقا هستن بابای منم که اینقد محو این مستنده شده بود و خودشو تو اون  صحنه میدید و حواسش به این مستنده بود با صدای بلند گفت بفرمایین داخل ببرام آقا بفرمایین

و دیگه شما تصور کنین چی شد در یه لحظه همه ما صحنه رو ترک کردیم و هر کدوم به گوشه ای متواری شدیم و دیگه منفجر بودیم از خنده

هنوز قیافه داداشم جلو چشامه که از یه طرف سرخ شده بود اَ خجالت از طرفی مونده بود چطوری خودشو کنترل کنه اَ خنده :دی



..." دوستان عسیس یاهو مسنجر اینجانب کمی تا قسمتی قاط زده و یهو هنگ میکنه و تند تند پشت سر هم یه چیزایی تایپ میشه و واس آی دی بچه های تو لیستم فرستاده میشه. گفتم بدونید که وقتی پیام عجیب غریب از آی دی من دریافت نمودید تعجب نکنید و نگید این می نا خُل شد رفت به سلامتی


..." و ایـــــــــــــــــــــــــنک از همینجاااااااااااااا پیوند دوتا مرغ عشق رو تبریک عرض مینمایم

رسای عسیسم و شوشو جونش

از تهِ تهِ ته ِ دلم واسش آرزوی خوشبختی میکنم .ایشاا... سالیانه سال به پای هم با خوشی و سلامتی زندگی کنن و نی نی و نوه و نتیجه و نبیره هاشونو ببینن 

حالااااااااااااا بزن دس قشنگه رو به افتخارشوووووووووووون


حالااااااااااااااا ولوووووووووووم بالاااااااااااااااااا

این آهنگ به افتخار رسا جونی


دوست دارم وقتی که چشماتو میبندی

با من به دردای این دنیا میخندی

آروم میشم بگی از غمهات دل کَندی

بیا به هم بگیم دوست دارم 


+ تاريخ چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۰ساعت 1 نويسنده ஜ♣ مــ ـی نا ♣ஜ |

HOME
EMAIL
BLOGARCHIVE
POSTS

DAILY LINKS

رمان
parset
پس زمینه
یوفا
هفت آسمان
ایده های زیبا
آرشیو پیوندهای روزانه

ARCHIVE

خرداد ۱۴۰۴
بهمن ۱۴۰۳
دی ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۲
اردیبهشت ۱۴۰۲
فروردین ۱۴۰۲
اسفند ۱۴۰۱
بهمن ۱۴۰۱
دی ۱۴۰۱
آذر ۱۴۰۱
آبان ۱۴۰۱
مهر ۱۴۰۱
شهریور ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
تیر ۱۴۰۱
فروردین ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
دی ۱۴۰۰
آبان ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
فروردین ۱۴۰۰
اسفند ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۹
دی ۱۳۹۹
بهمن ۱۳۹۷
خرداد ۱۳۹۷
اردیبهشت ۱۳۹۷
فروردین ۱۳۹۷
بهمن ۱۳۹۶
دی ۱۳۹۶
آذر ۱۳۹۶
آبان ۱۳۹۶
مهر ۱۳۹۶
شهریور ۱۳۹۶
تیر ۱۳۹۶
اردیبهشت ۱۳۹۶
آرشيو

CATEGORIES

مــ ـــی نا

FRIENDS

narsis
masoud
esteghlal
bahar
mashti&shuli
fahime
tayyebeh
seyed
hamid
elay
mohamad hosein
shokouh
bahoor
mohamad
roz
ali asghar
faezeh
farzad
soren
tannaz
mosafer kavir
rasa
elham
javad
zemestane
sam
heshmat
hesam
ali vafadar
zahra
shekofeh
siahkhan

RSS

Digital Clock - Status Bar